یک فنجان بصیرت
چه فرقی می کند.
درعصر ارتباطات نفس بکشم یا قرون وسطا.
وقتی خبری ازتو نباشد.
دوره جاهلیت است.
اللهم عجل لولیک الفرج ....
|
یکی از دانشجویان میگفت، شاید ما را هم ببرن تو فضای سبزی که آقا با هیئت دولت روبروی هم نشسته بودند و آقا صمیمانه رو به طرف دولتیها کرده بود که بهش گفتم اون هیات دولت بود.
عصر چهارشنبه، یکم مرداد 1393 مصادف با بیست و پنجمین روز رمضان المبارک، موعد گردهمایی دانشجویان و تشکلهای دانشجویی سراسر کشور با رهبر معظم انقلاب بود. امسال نیز دانشجویان بسیاری از سراسر کشور به این مراسم بهیادماندنی دعوت شده بودند.
از چهره، سؤالات و ابهامات بسیاری از دانشجویان مشخص بود که دیدار اولی بودند و با تمام ذوق و شوق منتظر دیدن چهره مقام معظم رهبری هستند، نکته جالب این بود که یکی از دانشجویان میگفت، شاید مارو هم ببرن تو فضای سبزی که عکسش بود و آقا با هیئت دولت روبروی هم نشسته بودند و آقا صمیمانه روشو به طرف دولتیها کرده بود که بهش گفتم اون دیدار هییت دولت بود و فضای صمیمانه داره، که در جواب من با تعجب گفت: یعنی دیدار ما خصمانه است که من دیگه حرفی برای گفتن نداشتم و خندم گرفت. دیدار دانشجویان در ماه رمضان با سایر دیدارها در ماه مبارک تفاوت هایی دارد و که یکی از این تفاوتها، صف کشیدن دانشجویان حول و حوش ساعت 15:30 در خیابان کشوردوست است در حالی که رهبر انقلاب رأس ساعت 18 وارد حسینیه شدند و ما برای حاشیهنگاری مجبور بودیم از همان ابتدای حضور دانشجویان، همراه آنها شویم. حاشیه دیدار دانشجویی، از بدو ورود به تقاطع خیابان انقلاب - فلسطین شروع شد، جوانی خیلی عجله داشت که برای رسیدن به انتهای خیابان فلسطین، ماشین بگیره، از وضعیتش مشخص بود دانشجو است و عجله داره که سریعتر به دیدار برسه. سوارش کردم و سوال کردم کجا تشریف میبرید، گفت: میرم تا تهش، توی بیت! گفتم اجازه میدن توی بیت برید! با قاطعیت گفت: من کارت دارم شما برو، نترس، من کارتمو نشون میدم و اجازه صادر میشه. به انتهای خیابان کشور دوست که رسیدیم بهش گفتم کارت نشون بده که بریم داخل و تا کارتش نشون داد، یه سرباز بهش گفت مثل بقیه برو تو صف منتظر باش که برید داخل و روشو کرد به من و گفت: علی الظاهر اجازه صادر نشد ... هوا خیلی گرم بود و دانشجویان منتظر بودن از گیت اول عبور کنند. حدود ساعت 16 بود که گیت اول باز شد و دانشجویان در یک صف، منتظر عبور از خان اول بودند؛ خان اول برای بعضی از دانشجویان قابل عبور نبود و برای هرکسی کارت دیدار نداشت، به قول دانشجویی که سوارش کردم، اجازه صادر نمیشد. از گیت اول عبور کردیم و منتظر شدیم تا وارد خان دوم بشیم که با بعضی از دانشجویان هم کلام شدیم. اونجا مشخص شد خیلی از دانشجویان دیدار اولی هستند و از استانهای مختلف برای دیدار راهی تهران شدند. توی صف لهجه شیرازی خیلی از دانشجویان توجهم را جلب کرد. ازشون سوال کردم شما شیرازیه مقیم مرکزید؟ که گفتن مستقیم از شیراز اومدیم ... صلوات دانشجویان نشون میداد که گیت دومم کار خودشو شروع کرده و باید آماده عبور از خان دوم بشیم، بعضی از دانشجویان خارج از صف حرکت میکردند تا خودشون به ابتدای صف برسونند که مابقی دانشجوها میگفتند: جلوی آقا هم دارید حقالناس میکنید؟ توی صف بودیم که بچههای بازرسی بیت داشتند با دانشجوها شوخی میکردند که یکی از مسوولین گیت دوم خطاب به یکی گفت: حاج آقا شما هم دانشجو هستید؟ که همه برگشتند مخاطب این سؤال پیدا کنند که یه پیرمرد با موهای سپید بود؛ بهش گفتند از صف بیا بیرون که پیرمرد ترسید و گفت: من، یکی بهم کارت داده و نمیتونم دروغ بگم، من دانشجو نیستم. بچههای بازرسی میگفتند ما باید هماهنگ کنیم تا شما وارد بشید و از صف خارجش کردند و ما هم متوجه نشدیم بالأخره وارد حسینیه شد یا خیر. بعد از عبور از گیت دوم و تحویل کفش، با نشون دادن کارت وارد گیت سوم شدیم، تو گیت سومم مورد بازرسی بدنی قرار گرفتیم و تونستیم از این مرحله هم عبور کنیم، قبل از گیت چهارم، اعلام کردند که باید کارت دیدار با کارت شناسایی مطابقت داشته باشه که اینجا خیلی از دانشجویان مشکل داشتند و یکی از دانشجوها با دردست داشتن برگهای با خانم، اصرار میکرد این کارت برای منه و باید اجازه بدید من وارد بشم... ساعت حدود یک ربع به پنج بود که از گیت چهارم هم عبور کردیم و وارد فضای حسینیه شدیم و برای خودمون جای نسبتا دنجی انتخاب کردیم که بشه حاشیهبرداری کرد که با ورود آقا به حسینیه متوجه نشدیم چطوری از گوشه حسینیه رفتیم وسط حسینیه! وقتی نشستم، دوباره متوجه شدم کنارم دو نفر از دانشجویان عدالتخواه شیرازی حضور دارند و برای بار اول بود که به دیدار رهبر انقلاب مشرف میشدند و سؤال میکردند مابقی دیدارهای آقا هم همین جاست یا جای دیگری است و خیلی هم عشق عکس بودند و بالاخره با نوشتهای روی دو تا برگه (سید علی لب تر کند، جان را فدایش میکنیم)، تونستن یه عکس دو نفری باهم بگیرند. یکی از دانشجویان کنار من می گفت من از خور و بیابانک اومدم، دیشب حرکت کردم و صبح رسیدم تهران، به عشق آقا اومدم و ذرهای اذیت نشدم، ازم سؤال میکرد به نظرت این سرودی رو که دادند، میثم مطیعی میخونه یا نه؟، خیلی دوست داشت مطیعی رو ببینه و قرار شد ما سلام دانشجوی کویر رو به میثم مطیعی برسونیم. بعضی از دانشجویان از انتهای حسینیه و از لابه لای جمعیت خودشون رو به جلو میرسوندند؛ اما مابقی دانشجویان با ذکر صلوات و اینکه اقا جلو نیا، جا نیست میخواستن مانع اومدنشون بشن که تأثیر هم نداشت... فضا کاملا صمیمانه بود و خواهران دانشجو نیز کم کم وارد حسینیه شدند و منظمتر از برادران صفوف خود را تشکیل دادند. بعضی از دانشجویان نگران دوستان خود بودند و با مسؤولین صحبت می کردند که تا شاید بشه کاری کرد و بدون مطابقت کارت و اسم، دوستان خودشنن را وارد حسینیه کنند. هر کسی برای استفاده از وقت، ذکری برای صلوات چاق میکرد که یکی از این ذکرها جالب بود و باعث شد خیلی از افراد بخندن، یکی از دانشجویان بلند گفت: برای نابودی علمای ... تا به کلمه علما رسید قدری مکث کرد و همه فکر کردند لفظ علما رو اشتباه به کار برده که یهویی گفت برای نابودی علمای اسراییل صلوات بفرست که همه صلوات فرستادند ولی یکی گفت اینا عالم ندارن که این چه ذکری بود آخه! انقدر بهش گیر دادن که بنده خدا یه ذکر دیگهای گفت و همه ازش راضی شدند، بلند گفت: برای سلامتی، آقامون، مولامون، امام مشهدیمون صلوات بفرست و همه صلوات فرستادند. این وسط یکی از دانشجویان اعلام کرد کی خودکار داره و منم مثل یه خبرنگار حرفهای خودکارمو بهش دادم و تصور کردم که بهم برمیگردونه، نیم ساعت گذشت و گفتم میشه خودکارو بدید، که دیدم میگه حاجی جوهرش تموم شد، گفتم مگه چیکار کردی که کف دستشو نشون داد و گفت ببخشید اینو نوشتم، پر رنگ نوشته بود (جانم فدای سید علی)، بهم گفت حاجی حلال کن، گفتم اگر حلالت نکنم چیکارت کنم. خبرنگار فقط یه خودکار تو جیبش نمیزاره، ماهم خودکار دومی ازش استفاده کردیم، آرام آرام مراسم داشت شکل رسمی به خودش می گرفت، بعضی از مسوولین وارد حسینیه شدند، "جاسبی" رییس سابق دانشگاه آزاد، "زاهدی" رییس کمیسیون آموزش مجلس و ... بعضی از مسوولین هم با ورود رهبر انقلاب وارد حسینیه شدند. همه دانشجوها چشمشون به وزیر علوم بود و هر دانشجویی درباره ضعف وزارت علوم صحبت می کرد، همه نگاهشون روی فرجی دانا متمرکز میشد، وزیر علوم کنار "میرزاده" رییس فعلی دانشگاه آزاد نشسته بود. با تمرین سرود ابتدایی مراسم، مشخص بود که لحظه تشریف فرمایی رهبر انقلاب نزدیکه و همه منتظر بودند که مقام معظم رهبری وارد حسینیه بشه، که بالأخره رهبر انقلاب رأس ساعت 18 وارد حسینیه شدند و حسینیه به تعبیری منفجر شد. مراسم با سرودی که مضامین خوبی اعم از استفاده از برکات ماه رمضان، توجه به اقتصاد مقاومتی، توجه به وحدت مسلمین، توجه به مظلومیت مردم غزه و تأیید بر حضور در روز قدس داشت، آغاز شد و "روحالله نجابت"مجری شیرازی که از دوستان هم بود، بعد از خواندن اشعاری زیبا، به رسم دیدار همه ساله دانشجویی خطاب به رهبر انقلاب گفت: آقای خامنهای سلام. تا مجری مراسم شروع به صحبت کرد، دوباره بچههای شیرازی اعلام کردند که مجری شیرازیه و اینجا بود که برام محرز شد بیت رهبری این بار برای دانشجویان شیرازی سنگ تموم گذاشته. مجری از دانشجویانی که قرار بود مقابل تریبون قرار بگیرند، خواهش کرد استفاده از وقت را مد نظر قرار بدهند و با لهجه نسبتا شیرازی اعلام کرد ما برای تذکر دو کارت زرد و نارَنجی داریم و به دوستانی که وقت را رعایت نکنند، کارت نشون میدیم ... سعید اصغریان نماینده اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان به عنوان اولین نفر پشت تریبون رفت و با کسب اجازه از رهبر معظم انقلاب سخنان خود را شروع کرد ؛ اصغریان ضمن انتقاد از عملکرد دیپلمات های کشور در عرصه سیاست خارجی و استفاده از عبارت "باتلاق مذاکرات"، انتقادات تندی نسبت به وزارت خارجه را بیا کرد. از نکات قابل توجه در اظهارت دانشجویان، اظهار نظر "احسان چنارانی" نماینده جنبش عدالتخواه دانشجویی بود که درباره بالا رفتن سن ازدواج و دلایل ازدواج گریزی جوانان صحبت کرد و به مدت زمان سربازی پسران ایرانی اشاره کرد که با احسنت احسنت گفتن و صلوات برخی دانشجویان همراه شد. با شروع فرمایشات رهبر انقلاب و جواب ایشان به بحث سربازی،دانشجوی کناری گفت: من باید ماه دیگه برم سربازی تورخدا یکی منو بگیره دارم غش میکنم. رهبر انقلاب درباره سربازی فرمودند: راه حل مشکل سربازی برای ازدواج جوانان، کوتاه کردن مدت زمان آن نیست و باید شیوه های دیگری به کار گرفته شود اما مهمتر از آن، انگیزه برای ازدواج در میان جوانان است، که نباید کاهش یابد. از دیگر موضوعاتی که سبب شد دانشجویان به رهبر انقلاب احسنت احسنت بگویند، اشاره رهبر انقلاب به بحث ازدواج جوانان بود که ایشان تقریب به همین مضمون فرمودند: در حاشیه اظهارات دانشجویان به بحث ازدواج اشاره شد که این موضوع از مسائل اصلی است و نه حاشیهای که دانشجویان پسر با احسنت احسنت گفتن خود به رهبر انقلاب، علاقه خود را به این مسئله نشان دادند و رهبر انقلاب نیز بعد از عکسالعمل دانشجویان فرمودند: انتظار واکنش شما را داشتم! که سبب خنده دانشجویان شد و فضای جلسه برای لحظاتی عوض شد. در لابه لای صحبت خصوصی دانشجویان، مجری شیرازی با صدایی آرام اما خسته با اشعار و اظهاراتی جلسه را مدیریت میکرد، که دانشجویان شیرازی اعلام کردند که ما به همشهری خود حق میدیم که خسته باشه بالأخره شیرازیه دیگه. در میان دانشجویان، در اظهارات علیرضا کریمی نماینده اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل هم اصطلاحات و نکات جالبی مطرح شد. وقتی که میخواست از بازگشت برخی روزنامههای زنجیرهای صحبت کند، اصطلاح سفارتخانههای مجازی رو به کار برد. میگفت شاید اگر جان کری و اوباما هم میخواستند روزنامهای در ایران تأسیس کنند شاید به خوبی برخی روزنامههای داخلی، نمی توانستند از منافع آمریکا دفاع کنند. بالأخره مراسم با شروع اذان مغرب به اتمام رسید و دانشجویان نماز مغرب و عشا را به جماعت مقام معظم رهبری به جا آوردند. بعد از اتمام نماز جماعت دانشجویان برای دیدن رهبر انقلاب در سفره اول و دوم ایستاده بودند تا نحوه افطار کردن حضرت آقا را مشاهده کنند و بالاخره توانستند با زور هم که شده در سفره اولی و دومی خود را جای دهند. از نکات جالب افطار، درخواست یکی از دانشجویان در حین افطاری رهبر انقلاب بود، دانشجو به مقام معظم رهبری گفت: آقا اجازه میفرمایید خدمت برسم که حضرت آقا قاطعانه جواب دادند خیر، افطاریتو بخور. البته رهبر انقلاب بعد از اتمام افطار، دانشجوی فوق و یکی دیگر از دانشجویان دیگر به نام "محمد امین رحمانی" را مورد نفقد خود قرار دادند. از محمد امین سوال کردم که به رهبر انقلاب چه گفتی: گفت تا آقا دست منو گرفت نتونستم دیگه حرف بزنم، فقط بهش گفتم خدا به حق فاطمه زهرا، نگهت داره. منبع: مشرق [ جمعه 93/5/3 ] [ 1:14 صبح ] [ باران ]
[ نظرات () ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : PIcHaK.NeT ] |